نفسمون النانفسمون النا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
مامانی النامامانی النا، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

تولد دوباره ام

خرسیهای مهربون

النا جونم این خرسی های خوشگل رو دیدم یاد دو تا جیگر خودم افتادم یعنی تو عشق مامان و موچولوی توراهیمون.  میدونی بیشتر از همه چیز دوست دارم خواهر یا برادرکوچولوت رو از صمیم قلب پذیرا باشی و وقتی هم بزرگ شدید مثل دوتا دوست خوب خیلی هوای هم رو داشته باشید. البته از دخمل قشنگ مهربونم که دلش مثل دریاست غیر از این انتظار بره بعییییده.  فداااااااااات     ...
31 خرداد 1394

مسافر کوچولوی 2

سلام عزیزم ساعت 7بعد ازظهره و علت اینکه این وقت روز با وجود بودنت تو خونه تونستم به وبت سر بزنم اینه که چند روزه که یه دوست جدید به اسم یسنا پیدا کردی -دختر همسایه مون- و الآنم باهاش مشغول بازی هستی . فردا اولین روز ماه رمضونه ؛همون ماهی که به قمری ماه تولدت محسوب میشه و شب قدرش به دنیا اومدی فدات شم. عزیزدلم دقیقاً ماه رمضان سه سال پیش تو عشق مامان هنوز توی دلم بودی و من و بابایی انتظار به دنیا اومدنت رو می کشیدیم ، وای که چه انتظار سختی بود. رمضان امسال هم یه کوچولوی دیگه تو وجودمه که هرچند ناخواسته قدم به دنیای سه نفره مون گذاشته اما باز بیصبرانه پذیرای وجود نازنینش هستیم. بخصوص که تو جیگر مامان برخلاف قبلاً که ...
27 خرداد 1394

ماه خدا

نشسته ام یه بار دیگه، پا سفره ی ماه رمضون خدا خدا خدا خدا...   تو گیر و دار زندگی،عادی شده برام خطا با این همه رو سیاهی،بازم به من گفتی بیا ای خالق بنده نواز،میخوام که از تو دور نشم   خیلی داره دیر میشه ها،یه کاری کن عوض بشم     ای که تویی به هر زمان،قرار قلب بی قرار   گناهای این بنده ات رو ،رو حساب جهلش بذار   ای خالق آلاله ها،ببر منو یه شب حرم از در خونه ی حسین،کجا رو دارم که برم             ...
27 خرداد 1394

النا مامان میشود

فدات شم مامانی با این دکتر شدنت و لالایی گفتن واسه عروسکات. میگی " مامان حلف نزن دیگه میخوام بچم بخوابونم" ... اینم یه شعر خوشگل که الان یادم افتاد بهش و واقعاً حرف دل منه عزیز من: من واسه تو دلواپسم تو واسه عروسکات من واسه تو می میرم و تو واسه اسباب بازیهات ... خیلی دوستت دارم النای عزیزم...   دکی جون عاششششقتمممم؛ ...
26 خرداد 1394

دخملی من

اینم جیگر مامان وقتایی که دلش میخواد عکس بندازه و ژستهای خوشگل میگیره مثل امروز که رفتی تو حیاط و داد میزنی :" مامان بیا از من و بچم که تو کالسگه گذاشتمش عکس بگیر" وای قربون خودت و اون بچت برم من...   ...
26 خرداد 1394

Love

دنـیا قـانون عـجیبی دارد، هـفت مـیلیارد آدم، و فـقط بـا یـکی از آنـها احـساس تـنهایی نـمیکنی... و خـدا نـکند کـه آن یـک نـفر تـنهایت بـگذارد... آن وقـت حـتی بـا خـودت هـم غـریبه مـیشوی...!   ...
17 خرداد 1394

زیارت شاهچراغ

عزیزم یه مدته که باز هوای مشهد رو کردی و با دیدن عکسهات و تجدید خاطراتت همش از مامانی میخوای "بلیم حلم امام لضا" . واسه همین دیروز از خاله مهناز خواستم با هم بریم حرم شاهچراغ تا یه ذره حال و هوای حرم امام رضا برای دخترکم تداعی بشه و دست از سر مامانی برداره. خیلی خوب شد که دیروز رو برای رفتن انتخاب کردیم چون شب ولادت امام زمان بود و شلوغی حرم شاهچراغ واقعاً تداعی کننده مشهدالرضای برادرشون بود. البته اینم بگم بابایی که اشتیاق تو رو دیده واسه مشهد رفتن درصدد به دست آوردن یه فرصته برای سفر ؛ ان شاءالله...           &...
14 خرداد 1394

کنسلینگ استخر

عزیز دلم چند ماه بود تو فکر این بودم تابستون که شد با هم برنامه استخر رفتن داشته باشیم. بالاخره امروز رفتیم استخر عقاب که راجع به شرایط رفتن دختر کوچولوم بپرسیم اما متأسفانه زیر چهارساله رو نمی پذیرفتن واسه استخر کودک. النای منم که تازه در آستانه سه سالگیه. پس برنامه استخرمون موکول میشه به سال یا سالهای آینده.     ...
11 خرداد 1394

حال دلت که خوب باشد

همه چیز بستگی به حال و هوای دلت دارد اگر حال دلت خوب باشد؛ هوا آنقدرها هم آلوده نیست ... بیماری کودکت کمتر آزارت میدهد و با یک دعا ته دلت قرص می شود و آرام می گیری؛ اگر حال دلت خوب باشد ، فکر پریشانی طوفان دیشب آزارت نمی دهد و به بارش دل انگیز بعد از آن فکر میکنی، حال دلت که خوب باشد آدمها همه شان دوست داشتنی اند و بدون منت میتوانی ببخشی ... حتی چراغ قرمز هم برایت مکثی دوست داشتنی می شود تا لحظه ای پا از روی پدال برداری و بتوانی فکر کنی به امروزت که با دیروزت چقدر فرق داشتی؟! حال دلت که خوب باشد ... میشوی همبازی بچه ها ؛ برای عزیزانت همیشه وقت داری و یک دنیا مهر...
9 خرداد 1394

کاردستی و سرگرمی

این روزهای بلند و طولانی، حوصله خانومی من حسابی سر میره و چون روی خواب بعدازظهر هم کلاً خط کشیدی و خیلی کم پیش میاد که ظهرها بخوابی، مامان مجبوره به هر طریق ممکن سرت رو گرم کنه. از کارهایی که این چند روزه با هم انجام دادیم عکس گرفتم و برات میذارمش اینجا؛ این سایز دست و پای دخترکم در آستانه سه سالگی؛       و بازی با رنگ روغن؛ بعد با همون کاغذهای رنگی قایق ساختیم و به آب انداختیم؛     اینم یه قاشق چوبی که توی اسباب بازیهات پیدا کردم و با چسب و کاموا براش مو گذاشتیم و چشم و ابرو کشیدیم که ...
7 خرداد 1394